سلام
عازم سفر شده‌ام.
الان که این مطلب رو می‌بینید، کربلام...

دود این شهر مرا از نفس انداخته است...
به هوای حرم کرب‌وبلا محتاجم...
دود این شهر مرا از نفس انداخته است. به هوای حرم کرب و بلا محتاجم
رفقا؛ همگی حلال بفرمایید،شاید دیدار دوباره‌ای میسر نشد. 
اگر می‌دونستم دعام اینقدر زود مستجاب میشه، کاش از خدا فرج آخرین ذخیره، طاووس بهشتی را خواسته بودم؛ گرچه که
معرفت دُرّ گرانیست به هرکس ندهند! پرطاووس قشنگ است به کرکس ندهند!
اما خدایا مگر در بازار یوسف فروشان، پیرزنی با کلاف نخ نبود؟  و نگفت:
پیرزن گفتا که دانستم یقین
کین پسر را کس بنفروشد بدین
لیک اینم بس که چه دشمن چه دوست
گوید این هم از خریداران اوست.
یااباعبدالله!
حسین جان! من که به خدا قابل نیستم؛ ولی لطف شما ما را بد عادت کرده!
من ترک چایی کرده بودم سالیانی
موکب به موکب اربعین چایی خورم کرد.
شعر از دوست خوبم حجت الاسلام آقا سید علی اصغر علوی و تصویر هم از دوست عزیزم حسین آقای براتی!
از همه حلالیت می‌طلبم و التماس دعا دارم.
یا علی